میشــــه اسـم پاکتو
رو دل خـــــدا نوشت
میشه با تو پر کشید
تــــوی راه سرنوشت
میشـــه با عطـر تنت
تا خــــود خـدا رسید
میشــه چشــم نازتو
رو تن گلهــــا کـشید
مادرم جـــــونم فـدات
برم قــــربــون چشات
تو اگــــــــه نگام کنی
جون میدم واس نگات
گلی برای مادر
مردی مقابل گلفروشی ایستاده بود و میخواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود.
وقتی از گل فروشی خارج شد، دختری را دید که روی جدول خیابان نشسته بود و هق هق گریه میکرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید: «دختر خوب، چرا گریه میکنی؟»
دختر در حالی که گریه میکرد گفت: «میخواستم برای مادرم یک شاخه گل رز بخرم ولی فقط 75 سنت دارم در حالی که گل رز 2 دلار میشود.» مرد لبخندی زد و گفت: با من بیا من برای تو یک شاخه رز قشنگ میخرم.
وقتی از گلفروشی خارج شدند مرد به دختر گفت: مادرت کجاست؟ میخواهی تو را برسانم؟
دختر دست مرد را گرفت و گفت: «آنجا» و به قبرستان آن طرف خیابان اشاره کرد.
مرد او را به قبرستان برد و دختر روی یک قبر تازه نشست و گل را آنجا گذاشت.
مرد دلش گرفت.. طاقت نیاورد، به گل فروشی برگشت، دسته گل را گرفت و 200 مایل رانندگی کرد تا خودش دسته گل را به مادرش بدهد!